جملهی «کتابها بر فیلمها برتری دارند» اغلب در مقایسهی بین یک کتاب در برابر فیلم اقتباسی از آن شنیده میشود. هرچند این دو رسانه ذاتاً متفاوتند و به سادگی قابل مقایسه نیستند، اما آثار ادبی و متون چاپی همچنان نسبت به فیلمها بهتر تلقی میشوند (به ویژه در زمینهی آموزش). خواندن یک کتاب اغلب ارزش بیشتری نسبت به تماشای فیلم آن دارد؛ حتی اگر داستان یکسانی در هر دو روایت شود. متون مکتوب از گذشته در مدارس اولویت داشتهاند اما این نگرش به تدریج در حال تغییر است. همانطور که جامعه دستخوش تغییر میشود و اشکال جدید رسانه معرفی میشوند، مدارس نیز ناگریز به تطبیق با این تغییرات هستند.
با پیشرفت سریع رسانه در سالهای اخیر، سواد سنتی به معنای توانایی خواندن و نوشتن، دیگر برای فهم و تفسیر روشهای جدید تعامل با متون کافی نیست. امروزه مفهوم متن (text) تغییر کرده و نه تنها منابع نوشته شده و چاپی به عنوان متن در نظر گرفته میشوند، بلکه تصاویر، فیلمها، بازیهای کامپیوتری و رسانههای مشابه دیگر نیز به این دسته افزوده شدهاند. بنابراین اصطلاح «سواد رسانهای» برای پوشش دادن گسترهی وسیعی از ورودیهای موجود در جامعهی مدرن به کار میرود. برنامهی درسی مدارس سوئد نیز به «مفهوم گستردهتر متن» یا “det vidgade textbegreppet” اشاره میکند که شبیه به سواد رسانهای است و نه تنها منابع مکتوب سنتی، بلکه منابع جدیدتر و تصویری را نیز شامل میشود. در برنامههای درسی اخیر، تاکید فزایندهای بر این موضوع گذاشته شده است تا با تحولات جامعه همگام شود، به ویژه در زمانیکه نسل جوانتر با سرعت بیشتری رویههای جدید را میپذیرند.
اینکه جوانان امروز بیشتر فیلم تماشا میکنند تا کتاب بخوانند، فرضی منطقی است. این عادت به ویژه زمانیکه از آنها انتظار میرود تا در مدرسه آثار ادبی بخوانند، نهایتاً موجب ناسازگاری میشود. چند بار این سوال از معلمها پرسیده شده است: «نمیشود به جای خواندن کتاب، فیلمش را تماشا کنیم؟» تماشای اقتباس سینمایی به جای خواندن کتاب، راهبردی رایج برای کسانی است که وقت یا انرژی لازم برای خواندن کتاب تعیینشده را ندارند. این کار نوعی میانبر و تقریباً نوعی تقلب به حساب میآید، اما سوال اصلی این است: آیا با تماشای فیلم به جای خواندن کتاب میتوان همان مطالب را یاد گرفت؟
طبیعتاً همه چیز به هدف اصلی تمرین بستگی دارد. اگر هدف تمرین روخوانی است، تماشای فیلم جایگزین ضعیف و نامناسبی است. با این حال در بسیاری از موارد دیگر پاسخ این سوال واضح نیست. آیا تماشای اقتباسهای سینمایی برای دانشآموزانی که دچار خوانشپریشی هستند، میتواند جایگزین مناسبی باشد؟ آیا میتوان از طریق تماشای فیلم همان مطالبی را که از خواندن متن اصلی به دست میآید، آموخت؟ آیا میتوان با دیدن اقتباسهای سینمایی دربارهی ادبیات و موضوعات ادبی صحبت کرد؟ کتابهای زیادی در حال اقتباس به فیلم شدن هستند و آثار کلاسیک فراوانی به فیلم تبدیل شدهاند، آیا میتوان از این اقتباسها برای تدریس ادبیات در مدارس استفاده کرد؟ چه مشکلات و امکاناتی در این مسیر وجود دارد و تفاوتهای موجود در نحوهی پذیرش رسانههای مختلف چگونه است؟ اینها برخی از سوالاتی هستند که قصد داریم در این مقاله به آنها پاسخ دهیم.
سواد رسانهای
سواد یک حوزهی مطالعاتی گسترده است که اگر بخواهیم توضیح دقیق و مفصلی از آن ارائه دهیم، میتواند دهها صفحه را پوشش دهد. تعریف این کلمه در طول سالهای اخیر به دلیل تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پیچیدهتر شده است؛ چرا که این تغییرات راه را برای فناوریها و رسانههای جدید هموار کردهاند و استفاده از سواد را به طور وسیعتری گسترش دادهاند، موضوعی که در ادامهی این بخش بیشتر به آن اشاره خواهد شد.
در نظریهی اصلی خود، سواد به معنای توانایی خواندن و نوشتن است و به جنبههای مختلف زبان نوشتاری میپردازد. با این حال، رسانههای جدید به طور فزایندهای در ارتباطات روزمرهی ما اهمیت یافتهاند و مفهوم سواد را پیچیدهتر کردهاند. گانتر کرس در کتاب معرفی سواد در عصر رسانههای جدید (Literacy in the New Media Age) به مسئلهسازی مفهوم سواد میپردازد. او خاطرنشان میکند که با انقلاب فنی سالهای اخیر و توسعهی سریع فرمهای رسانهای، از دنیایی که کلمات چاپی بر ارتباطات مسلط بود، به دنیایی تغییر کردهایم که در آن ارتباط بصری از طریق تصاویر اهمیت فزایندهای پیدا کرده است.
در این زمینه، سواد، بهعنوان نظریهای که ریشههای آن در زبان نوشتاری و زبانشناسی است، دیگر نمیتواند بهعنوان تنها روش برای درک ارتباطات مورد استفاده قرار گیرد. علاوه بر این، تغییرات پیرامون سواد ما را وادار میکند تا در نظریهای که در دهههای گذشته بر مفاهیم نوشتاری غالب بوده است، تجدید نظر کنیم. فرمهای جدید رسانه، از اهمیت نوشتن در ارتباطات کاستهاند. «حالتهای دیگر نیز وجود دارند که در بسیاری از محیطهایی که نوشتن در آنها رخ میدهد، ممکن است برجستهتر و مهمتر باشند». در نتیجه، نظریهی زبانشناختی سواد دیگر نمیتواند بهتنهایی معنای پیامهای چندوجهی را توضیح دهد. «زبان و سواد را اکنون تنها باید حاملان جزئی معنا دانست». این به معنای تغییر از یک نظریهی صرفاً زبانی به یک چارچوب نظری است که جنبههای نشانهشناختی را نیز در بر میگیرد: «از نظریهای که تنها به زبان میپرداخت، به نظریهای که بهطور یکسان به ژست، گفتار، تصویر، نوشتار، اشیاء سه بعدی، رنگ، موسیقی و بدون شک دیگر حالتها توجه دارد».
- ۸ کتاب فانتزی که ساخت اقتباس از آنها غیرممکن است
امروزه واژهی سواد در زمینههای مختلفی به کار میرود؛ از جمله سواد موسیقیایی، سواد فرهنگی، سواد عاطفی و حتی سواد جنسی. این اصطلاحات نمونههایی هستند که فاصلهی زیادی با کاربرد اصلی خود دارند، اما به نظر میرسد که به تجربه، دانش و مهارتهای مختلفی اشاره دارند که برای تسلط بر یک حوزهی خاص لازم است. گانتر کرس با استفادههای جدید از واژهی سواد مخالف است و استدلال میکند که «هرچه معنای بیشتری به این واژه افزوده شود، از معنای واقعی آن کاسته میشود. چیزی که به همهجیز اشاره دارد، احتمالا دیگر معنای خاصی ندارد». در نگاه او، سواد واژهای است که زمانی به کار میرود که بخواهیم پیامهایی را با استفاده از حروف به عنوان وسیلهای برای انتقال معنا بسازیم. هرچند این استفادههای مکرر از واژهی سواد مشکلساز هستند و دقیق نیستند، اما به نوعی مفیدند. همانطور که پیشتر ذکر شد، سواد رسانهای اغلب هنگام بحث در مورد شایستگیهای مرتبط با اشکال جدید رسانهای به کار میرود. سواد رسانهای به دانش، مهارت و شایستگیهایی اشاره دارد که برای استفاده از اشکال جدید رسانه لازم است؛ اما باید توجه داشت که این تعریف دقیقی از آن اصطلاح نیست. صحبت دربارهی «سواد» در این زمینه بدین معناست که رسانهها به نوعی میتوانند از اشکال زبانی استفاده کنند، و ما میتوانیم آن زبان دیداری و بصری را به طریقی مشابه مطالعه و آموزش دهیم. هرچند مسلم است که این کار ساده نیست.
تلاشهای انجام شده برای ساخت تئوری زبان فیلم، بارها به مشکل برخورده است. یافتن تشابه میان عناصر کوچک فیلم مانند نماها یا حرکات دوربین، و عناصر معادل آن در زبان کلامی مانند کلمه یا واج، بسیار دشوار است. در کتاب معرفی روایت در داستان و فیلم (Narrative in Fiction and Film: An Introduction) اثر جیکوب لوث نیز به این موضوع اشاره شده است. او با تکیه بر افکار کریستین متز، نشانهشناس فرانسوی، خاطرنشان میکند که «نزدیکترین چیزی که به مفهوم کلامی از کلمه در فیلم میرسیم، کادر نیست، بلکه شات است»، اما شات دوربین بسیار پیچیدهتر و احتمالاً شبیهتر به یک جملهی کامل یا حتی یک پاراگراف کامل است. به عنوان مثال، لوث از کلمهی «اسب» استفاده میکند. در زبان نوشتاری، اسب یک تکواژ است؛ کوچکترین واحد معنایی، اما در فیلم، این شئ نمیتواند بدون همزمان نشان دادن اطلاعات بیشتر نمایش داده شود. برای مثال «اسب اینجاست»، «اسب سیاه است»، «اسب کنار یک درخت ایستاده است» و غیره.
بنابراین مقایسهی ارتباطات فیلم با ارتباطات زبانی مشکلساز است، زیرا این دو رسانه دارای منطقهای متفاوتی هستند. نوشتار که ریشه در گفتار دارد، بر اساس منطق و ترتیب زمانی اجزا سامان مییابد، درحالیکه تصویر بر اساس منطق فضا و همزمانی عناصر بصری آن عمل میکند. البته در فیلم نیز زمانبندی وجود دارد، اما چیدمان زمانی اجزای یک متن در سطح متفاوتی عمل میکند. کلمات با کلمات دیگر ترکیب شده و عبارتها، جملهها و پاراگرافهایی را شکل میدهند که معنا را با ترتیب خاصی منتقل میکنند. «یک مسیر خواندن توسط ترتیب کلمات تعیین شده است که باید آن را دنبال کنم. در یک متن مکتوب، مسیری وجود دارد که اگر بخواهم معنای آن متن را درک کنم، نمیتوانم با آن مسیر مخالفت کنم». به نظر کرس، تصاویر چنین مسیر الزامآوری ندارند. هر شئ موجود در تصویر، مملو از معنی است که به طور همزمان به تماشاگر عرضه میشود و او باید مسیر خود را برای ایجاد معنا انتخاب کند.
دو رسانهای که به طور خاص در این مقاله به آنها میپردازیم، ادبیات و پردهی سینما، کتاب و فیلم، به ترتیب با دو منطقی که پیشتر ذکر شد سازماندهی میشوند: کتاب تحت سطهی منطق نوشتار و فیلم تحت سلطهی منطق تصویر.
کتاب در برابر فیلم
کامیلا الیوت در پژوهش خود دربارهی رمان، فیلم و تعامل کلمه و تصویر (Novels, films and the Word/Image Wars)، مرز بین ادبیات و سینما را به چالش میکشد. او اشاره میکند که در مطالعات بین رشتهای رمانها و فیلمها، این دو فرم به عنوان «واژهها» و «تصاویر» جدا شدهاند و ترجمهی آنها به یکدیگر تقریباً غیرممکن تلقی شده است. با این حال، این دوگانگی در زمینههای دیگر مانند شعر و نقاشی نیز به چالش کشیده شده است. الیوت این پرسش را مطرح میکند که چرا چنین چالشی در مطالعات رمان و فیلم رخ نداده است، و یادآور میشود که فیلمها سرشار از واژهها هستند، در دیالوگهای صوتی، تیتراژها، زیرنویسها، روایتهای صوتی، اعتبارنامهها، کلمات روی صحنه و اشیاء.
علاوه بر این، او نتیجه میگیرد که متون نوشتاری اساس اکثر فیلمها را تشکیل میدهند و رمانها گاهی با صفحات آغازین تصویری، آرایش سرصفحهی کتاب، صفحات کامل، پیشدرآمدها و پسدرآمدها تصویرسازی شدهاند. الیوت همچنین اشاره میکند که حتی رمانهای بدون تصویر نیز از طریق چیزی که «اکفراسیس» نامیده میشود، اثرات بصری ایجاد میکنند. او با استناد به سرگی آیزنستاین، فیلمساز و نظریهپرداز فیلم، که استدلال میکرد رمانهای ویکتوریایی تکنیکهای فیلم غربی را شکل داده و از این طریق بر هنر فیلم به طور کلی تأثیر گذاشته است، مییابد که این دو شکل رسانه شاید به اندازه آنچه نظریهپردازان سنتی گفتهاند از هم جدا نیستند. الیوت همچنین خاطرنشان میکند که این تأثیر در هر دو جهت عمل میکند و به محققانی اشاره میکند که استدلال کردهاند رمانهای مدرن توسط تکنیکهای سینمایی مانند حذف، ناپیوستگی زمانی، دیدگاه پراکنده، برش متقاطع و چند دیدگاه دیگر شکل گرفتهاند.
در نهایت، رابطهی بین ادبیات و فیلم پیچیده به نظر میرسد؛ زیرا برخی نیز ادعا میکنند که رمانهای مدرن در واقع از فیلمها جدا شدهاند. الیوت معتقد است که برچسب زدن و جداسازی ادبیات به عنوان واژه، و فیلم به عنوان تصویر، انگیزههای دیگری جز تحلیل دارد. هنرهای خالص به طور سنتی ارزشمندتر و بهتر از اشکال ترکیبی دیده شدهاند که ممکن است یکی از عوامل جهتگیری باشد.
همانطور که نشان داده شده است، ادبیات و فیلم از برخی جهات اساساً متفاوت هستند، اما ویژگیهای مشترک دارند. لوث به بررسی روایت در هر دو رسانه، رمان و فیلم، میپردازد و نتیجه میگیرد که جنبههای روایی در فیلمها اغلب برای نحوهی عملکرد فیلم و تأثیر آن بر مخاطب کاملاً حیاتی هستند؛ اما در عین حال، متون ادبی و سینمایی بسیار متفاوتند. فرایند اقتباس بیشتر یک ترجمه به زبان فیلم است تا یک روش برای تصویرسازی ادبیات، هرچند که این زبان متفاوت از زبان ادبیات است.
نتیجهگیری
در نتیجه، درحالیکه کتابها و فیلمها هر دو راه منحصر به فردی را برای روایت ارائه میدهند، کتابها دارای مزیت متمایزی در درگیر کردن تخیل و پرورش احساسات عاطفی عمیق با خواننده هستند. کلام نوشتاری امکان توسعهی شخصیتپردازی پیچیده، توضیحات دقیق و گفتگوهای درونی را فراهم میکند که انتقال آنها روی صفحه نمایش چالشبرانگیز است. خوانندگان این آزادی را دارند که داستان را به شیوهی منحصر به فرد خود تفسیر و تجسم کنند و این امر باعث ایجاد یک ارتباط شخصی با روایت میشود که اغلب تا پایان عمر باقی میماند.
علاوه بر این، کتابها سطحی از عمق و ظرافت را ارائه میدهند که اغلب در ترجمه به فیلم از بین میرود. نویسندگان میتوانند مضامین پیچیده، ایدههای فلسفی و خطوط داستانی پیچیده را بدون محدودیتهای زمان اجرا یا تولید بررسی کنند. این عمق، خوانندگان را ترغیب میکند تا به طور انتقادی با متن درگیر شوند و باعث ایجاد بحثهای معنادار و کاوشهای فکری میشود.
درحالیکه فیلمها مزیت تحریک بصری و شنیداری را دارند، اغلب برای جذب مخاطبان بیشتر داستان را ساده میکنند. در مقابل، کتابها خوانندگان را دعوت میکنند تا خود را به طور کامل در دنیای داستان غوطهور کنند و تجربهای غنیتر و رضایتبخشتر را فراهم میکنند. در نهایت، درحالیکه فیلمها جایگاه خود را در عرصهی سرگرمی دارند، کتابها رسانهای بیانتها و ارزشمند برای تجربهی قدرت داستانگویی باقی میمانند.
- ۶ کتاب معروف که به فیلمهایی به یاد ماندنی تبدیل شدند
بر اساس تحقیق انجام شده توسط برایان پاتریک برن و کیتلین کلی از Vocativ، کتابها معمولا در مقایسه با اقتباسهای سینماییشان، بهتر هستند. این دو محقق به رتبهبندی ۸۰۰ کتاب و اقتباسهای سینمایی آنها در دو وبسایت Goodreads و IMDB پرداختهاند. در میان این آثار میتوان به کتابهایی مانند هری پاتر، هانیبال، مریخی و غرور و تعصب اشاره کرد. نتایج این تحلیل نشان میدهد که بهطور کلی، مردم به کتابها امتیاز بسیار بالاتری نسبت به فیلمهای اقتباسی آنها میدهند.
نمودار روبهرو نشان میدهد که در ۲۲.۱ درصد موارد، امتیاز کتاب و فیلم مشابه بوده است. تنها در ۴ درصد موارد، فیلمها امتیاز بهتری نسبت به کتابهایشان دریافت کردهاند و در ۱.۲ درصد موارد نادر، فیلمها امتیاز بسیار بالاتری نسبت به کتابها به دست آوردهاند. یک نمونه استثنایی، فیلم Up in the Air است که بر اساس رمانی از والتر کرن ساخته شده است. این رمان در سال ۲۰۰۲ منتشر شد و فیلم اقتباسی آن که در سال ۲۰۰۹ با بازی جرج کلونی اکران شد، تحسین گستردهای را به دنبال داشت.
عوامل دیگری نیز ممکن است بر این امتیازدهیها تأثیر بگذارند. برای مثال، اینکه مردم زمان بیشتری را صرف خواندن کتابها میکنند و بنابراین امتیاز بالاتری به آنها میدهند، یا اینکه کاربران Goodreads بهطور کلی نظرات مثبتتری دارند. اما علاقهمندان به کتابها احتمالاً معتقدند که دلایل دیگری نیز وجود دارد. کتابها حاوی جزئیات و عمقی هستند که بهسختی میتوان آنها را در یک فیلم یا سریال تلویزیونی به تصویر کشید.
منبع: Geeta University